خلاصه داستان
داستان شوالیه سلحشوری به نام بهمانرا روایت میکند که در جنگ های صلیبی، ساله در کنار دوستش فلسون جنگیده است و اکنون با افتخار به زادگاهش بازگشته است. زمانی که او وارد روستای محل زندگی اش می شود متوجه می شود بیشتر اهالی آنجا به علت بیماری های طاعون مرده اند و مردم همه ی این بدبختی ها و مشکلات را از زنی مشکوک که جادوگری میکند می دانند.