امیلی و مت (با بازی کامرون دیاز و جیمی فاکس) جاسوسان سابق سازمان سیا هستند که به دلیل تشکیل خانواده از این کار دست کشیدند. اما زمانی که هویت مخفی آنها فاش میشود، مجبورند دوباره به دنیای جاسوسی قدم گذاشته و…
آنی یک کودک خوشحال یتیم است که تصمیم دارد برای رسیدن به خیابان های نیویورک تلاش کند. او زمانی که بچه بود توسط خانواده اش تنها گذاشته می شود و آن ها به او قول داده بودند که روزی بر می گردند. اکنون زندگی با مادر ناتنی اش خانم هانیگان بسیار سخت است، اما همه چیز در شرف تغییر است...
یک زن خانه دار به نام کیت ، متوجه می شود که همسرش دارای روابط پنهانی با یک زن دیگر است. اما بزودی پای زن سومی هم به میان کشیده می شود. این زنها پس از ملاقات با یکدیگر تصمیم میگیرند تا شوهری که به هر سه آنها خیانت کرده را ادب کنند و...
یک زن و شوهر شبانه از س+ک+س خود فیلم تهیه می کنند که بعداً آن را حذف کنند، اما فیلم نه تنها حذف نمیشود بلکه بر روی تبلت دوستان و اقوامشان نیز به اشتراک گذاشته میشود. حال این زوج جوان باید قبل از اینکه آنها متوجه قضیه شوند، فیلم را حذف کنند.
این فیلم نگاهی دارد به زندگی عاشقانه پنج زوج جوان که هیجان بچه دار شدن را تجربه می کنند، و خیلی زود به این نتیجه می رسند که تصوری که از داشتن بچه در سر داشته اند، با آن چیزی که در حقیقت برای آن ها رقم می خورد، بسیار متفاوت است...
«الیزابت هالسی» (کامرون دیاز) یک معلم فقیر در شیکاگو است که به بد دهنی در مدرسه شهرت دارد. او تصمیم دارد با نامزد پولدارش ازدواج کند تا زندگیاش متحول شود، اما طولی نمی کشد که نامزدش او را ترک می کند. اکنون او قصد دارد مخ یکی از معلمان ثروتمند مدرسه بنام «اسکات دلاکورت» (جاستین تیمبرلیک) را بزند، اما یکی دیگر از معلمان نیز عاشق اسکات است. از طرفی معلم ورزش، «راسل گتیس» (جیسون سیگل) سعی دارد به الیزابت نزدیک شود.
«برت رید» (ست روجن) در ظاهر یک روزنامه نگار است اما گاهی نقاب به چهره میزند و به مبارزه با افراد شرور شهر می پردازد و مردم این ابرقهرمان را زنبور سبز می نامند.
"میلر" (تام کروز) و "جون" (کامرون دیاز) زوجی که در حال فرار از دست کسانی هستند که قصد کشتن آنها را دارند. در عین حال، در طول این سفر ماجراجویانه مشخص می شود این زوج هم دقیقا همان کسانی نیستند که نشان می دهند. در شرایطی که این دو با انواع و اقسام خیانت ها و دسیسه ها روبرو هستند...
*
نسخه دوبله پارسی "شوالیه و روز" (منوچهر والیزاده، زهره شکوفنده، منوچهر زندهدل، شراره حضرتی، کریم بیانی، الهام جعفرنژاد و...) | سینک اختصاصی
شرک به جشن هالووینی دعوت می شود که در آن مسابقه ای در جریان است. مسابقه از این قرار است که افراد باید با تعریف داستان های ترسناک یکدیگر را بترسانند. ولی پس از مدت کوتاهی شرک و دوستانش متوجه می شوند که مجبورند شب را در قلعه جن زده «لرد فارکواد» بمانند و تا زمانی که برنده مسابقه تعیین نشده است کسی نمی تواند از قلعه خارج شود…
غول سبز سرزمین «خیلی دور» حالا دیگر به میانسالی پا گذاشته است. وی به همراه همسرش فیونا ، و بچه هایشان زندگی بسیار خوب و شادی را سپری می کنند. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رود اما ناگهان با ورود یک موجود پلید، همه چیز بهم می ریزد و ...
نورما و آرتور لوییس زوجی هستند که در حومه شهر با بچه کوچکشان زندگی میکنند. نورما معلم است و همسرش کارمند ناسا. روزی آنها یک هدیه از جانب یک غریبه دریافت میکنند. داخل این جعبه مرموز یک دکمه وجود دارد. به آنها گفته میشود که به محض گشودن جعبه و فشردن آن دکمه 1 میلیون دلار را صاحب میشوند اما در همان لحظه یک نفر در جایی از این دنیا خواهد مرد. یک نفر که آنها نمیشناسند. حالا این زوج باید تصمیم بگیرند، یک میلیون دلار یا انسانیت...
«آنا» دختر بچه ی کوچکی است که سال ها است با بیماری و سرطان خون مبارزه می کند. خانواده ی او به خاطر بیماریش در حال فروپاشی است و روابط سردی بین پدر و مادرش وجود دارد. اکنون خانواده برای مراقبت و نگه داری از دخترشان یک پرستار استخدام کرده اند و این پرستار با دخترک رابطه ی عاطفی با هم پیدا می کنند که کل خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد...
«جوی مک نالی» (کامرون دیاز) کارگزار موفق بورس در شبی که قصد برگزاری جشن تولد دوست پسرش را دارد، از سوی او ترد می شود. همزمان «جک فول» جوان نیز که در کارگاه نجاری پدرش کار می کند، به خاطر تنبلی و از زیر کار در رفتن اخراج می شود. . این دو نفر برای رهایی از دست ناراحتی به دامان الکل پناه می برند. آنها بعد از آشنایی تصادفی در یک بار، برای فراموش کردن همه چیز به سوی لاس وگاس به راه می افتند...
شرک (بعد از چانهزنیهای فراوان دانکی) تصمیم میگیرد برای خانوادهاش یک جشن کریسمس ترتیب دهد و آنها را سورپرایز نماید، او همچنین دوستان خود را نیز به این جشن دعوت میکند، اما…
سرزمین دور افتاده احتیاج به یک پادشاه دارد و شرک باید یک نفر را برای پادشاهی پیدا کند و او شروع به جستجو تنها کسی می کند که می تواند پادشاه بشود، پسر عموی گمشده فیونا ،آرتی. در این هنگام پرنس دلربا برای انتقام به قلمرو پادشاهی بر میگردد و …
داستان در مورد دو خواهر، پدرشان، و نامادری آن ها است. این دو خواهر که هر کدام راه خود را در زندگی می روند، «رز» (کالت) و «مگی» (دیاز) نام دارند. خواهر بزرگتر، رز، یک وکیل است که به تنهایی زندگی می کند و یک کمد پر از کفش دارد. خواهر کوچکتر، مگی، دختری جذاب، بی مسئولیت، و خودخواه است...
«دیلن» (باریمور)، «ناتالی» (دیاز) و «الکس» (لیو)، یک بار دیگر به دفتر رئیس شان، «چارلی» (صدای جان فورسایت) فراخوانده می شوند و در جریان تازه ترین مأموریت شان قرار می گیرند: پیدا کردن یک جفت انگشتر که حاوی اطلاعاتی طبقه بندی شده هستند...
در سال 2054 در واشینگتون دی سی، جان اندرتون کارآگاه پلیس در بخش پیش جنایت فعالیت می کند. این بخش که قاتلان را قبل از ارتکاب جرم شناسایی و دستگیر می کند، کار خود را براساس سه عامل فراشناختی پیش آگاهی انجام می دهد که باعث می شود پیش بینی ها درباره وقایع آینده دقیق و بدون اشتباه انجام شود. وقتی اندرتون متوجه می شود که به عنوان قاتل آینده کسی که اصلا نمی شناسد معرفی شده، مجبور می شود از دست همکاران خود فرار کرده و در عین حال هویت قربانی آینده خود را مشخص کند در حالی که فقط 36 ساعت فرصت دارد...
*
نسخه دوبله پارسی (صداوسیما) بدون حذفیات اضافه شد | سینک اختصاصی
زمانی که نخبه ترین فرد دانشگاه متوجه می شود سه تا از دانشجوهای خرابکار قصد ورود به سیستم مدرسه و تغییر در نمرات را دارند، دست آنها را رو می کند تا دخترهای محبوب دانشگاه به سمت او بیایند...
بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکاییها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوشهای مرده است میکشد و آمریکاییها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد.
"دیوید ایمز" (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مالکیت یک موسسه انتشاراتی، ثروت فراوان، زیبایی، یک خانه خارق العاده در منهتن و یک دوست دختر جذاب به نام "جولی" (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم "سوفیا" (پنلوپ کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی انگیزد...
*
نسخه دوبله پارسی "آسمان وانیلی" (منوچهر والی زاده، محمود قنبری، مینو غزنوی، مهرخ افضلی، افشین زی نوری، علیرضا دیباج، امیر منوچهری و...) | سینک اختصاصی
«ناتالی» (دیاز)،«دیلن» (باریمور) و «الکس» (لیو)، برای مردی به نام «چارلی» (با صدای فورسایت) کار می کنند که هرگز با کارمندان خود رو در رو ملاقات نمی کند. در مأموریت این بار، «اریک ناکس» (راکول)، یکی از نوابغ فن آوری های الکترونیک ربوده شده و «راجر کوروین» اهریمنی (کوری) مظنون شماره ی یک تلقی می شود...
«کریگ شوارتس» (کیوساک)، عروسک گردان خیابانی، با اصرار همسرش، «لوته» (دیاز)، در شرکت لستر به مدیریت «دکتر لستر» (بین) کاری می گیرد؛ شرکتی که در طبقه ی هفت و نیم یک برج اداری قرار دارد. روزی «کریگ» یک در پنهانی را کشف می کند که او را از راهرویی به مغز بازیگری به نام «جان مالکوویچ» می برد و او می تواند برای پانزده دقیقه زندگی او را تجربه می کند.
«تونی داماتو» (پاچینو)، سرمربی تیم موفق «کوسه های میامی» در مسابقات فوتبال امریکایی است؛ اما صاحب جدید تیم، «کریستینا پانیاچی» (دیاز) بیش تر به نتیجه ی بازی اهمیت می دهد تا کیفیت آن...
یک خبرنگار و دوست روان پریش وکیلش به قصد پوشش خبری یک مسابقه ی ورزشی در لاس و گاس، به غرب سفر می کنند و در آن جا با اتفاقات عجیب و غریبی رو به رو می شوند...
«جولیان پاتر» (رابرتس) و «مایکل اونیل» (مالرونی) تصمیم گرفته اند اگر تا بیست و هشت سالگی مجرد مانده باشند، با هم ازدواج کنند. چیزی به جشن تولد بیست و هشت سالگی شان نمانده که «مایکل» با «جولیان» تماس می گیرد. «جولیان» ابتدا تصور می کند که «مایکل» قصد دارد به او پیشنهاد ازدواج بدهد، اما در می یابد که «مایکل» قصد ازدواج با دختری ثروتمند به نام «کیمی والاس» (دیاز) را دارد....
«رابرت» ( ایوان مک گرگور ) یک نظافتچی است که بعد از اینکه رئیسش او را اخراج کرده و یک روبات را جایگزین او می کند، تصمیم می گیرد دختر رئیسش، «کلین» ( کامرون دیاز ) را گروگان بگیرد...
«فردی» (دیاز) یک رقاص است که برای صاف کردن بدهی با مالک کلوبی که در آن کار می کرده، قصد ازدواج با «سم کلیتون» (دی انفریو) را دارد. اما فردی در واقع عاشق برادر سم، «جیجکس» (ریوز) است و همین موضوع باعث اختلاف بین دو برادر می شود...
«استنلی ایپ کیس» (کری)، صندوق دار بی دست و پای بانک، تصادفا به ماسکی دست پیدا می کند که هر گاه آن را به چهره می زند به شخصیتی پرتحرک و دیوانه، بسیار قوی و زورمند، شکست ناپذیر، با چهره ای سبز رنگ و کارتونی بدل می شود.
«ایریس» (کیت وینسلت) عاشق مردی شده که قصد ازدواج با زن دیگری را دارد. در این بین٬ «آماندا» (کامرون دیاز) فهمیده است که مردی که با او زندگی می کند نسبت به او بی تفاوت شده است. این دو زن که تا حالا هیچوقت همدیگر را ندیده بودند و 6 هزار مایل با هم فاصله داشتند٬ همدیگر را پیدا می کنند و ...